خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

تکرار....

تکرار قصه ی هر روز کسانی که به روزمرگی عادت کردن! 

گاهی اونقدر تکرار شده که براشون شده عادت!  

خیلی راحت روز رو شب می کنن شب رو روز!  

واسه بعضیها هم خسته کننده شده   

فقط نمی دونن چطوری باید ازش در بیان... 

ولی از بین این بعضیها 

 

 هستن کسانی که اراده کردن و تونستن 

تونستن چون واقعا خواستن! 

تو هم می تونی 

 

 فقط کافیه واقعا بخوای و تمام توانتو بگذاری توی این راه! 

این یعنی اون اراده ی پولادین که شاید اینور و اونور اسمشو شنیدیم! 

حتما وقتی اسم آدمای موفق رو می شنویم  

 

فک می کنیم که اونا حتما خیلی  

استثنایی اند یا شاید هم خیلی قوی! 

آره قوی هستن اما توی اراده 

قوی اند اما توی رسیدن به خواسته هاشون 

اما استثنایی نیستن! 

تو هم بخوای می تونی فقط کافیه که یه یا علی بگی و ..... 

شروع کن همین حالا 

یا علی

کلید شهر قلبها........

عشق کلید شهر قلبهاست به شرط آنکه :  

 

 

قفل دلت هرز نباشه تا با هر کلیدی باز بشه !!!!!

خسته ام.....

خسته ام  

 

 

                                 خسته!

متن کارت دعوت سال پدر......

همه فانیند و او باقیست  

سالی گذشت و ندیدیم لبخند رویش..... 

گذشت ایام نیز نتوانست دلهای پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین دهد.  

یکسال از پرواز معصومانه اش گذشت و این یکسال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و  

 

مبهوت به پایان بردیم و در فراقش چه خونها که از دل چکید و چه اشکها که بر رخ دوید.  

بعد از تو گریه گریه....‌فقط گریه ماند و من  

                                          در اشکهای هر شبه ی خود شناورم  

بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم که اینگونه در یک روز 

 

 بهاری مملو از سکوت شامگاهان با عطر خدا درآمیخت و در دست فرشتگان بر بال  

 

آسمان نشست!  

رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند  

                                        آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند...  

و ما اینک اولین سالگرد غروب خورشید زندگیمان مهربان قلبی که سالها به دوستی و  

 

محبتمان می نواخت را به سوگ می نشینیم  

بر سر مزارش رفته و با قرائت فاتحه ای خرسندش می کنیم.  

به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم   

                                        آه از این خط که نوشتند به پیشانی من!  

و او با همان سکوت معنی دار آشنایش به ما پاسخ خواهد گفت....  

او جاودانه شد و ما او را در قلبمان جاودانه جای داده ایم.  

پدر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی  

                                         میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی  

برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود  

                                     بنازم همتت آقا که تا بودی صبور و مهربان بودی

رفت تا.....

رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند

آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند

از دل برکه شب سر زد و تابید به خورشید

تا دل روشن نیلوفریش پاک بماند...


ازبهار وبلاگ کرشمه های قلم

بعد از تو گریه گریه فقط گریه ماند و من.....

صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا 

 

در بوته ی صبر امتحان کرد مرا 

 

هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی 

 

جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا......

دومین بهار بدون پدر.......

روزی که تو آمدی به دنیا ای دوست ........... 

 

 

این همون عنوانی بود که دو سال پیش برا روز تولدم توی وبلاگ تازه تاسیس کرده ام گذاشتم 

 

اون روز اونقدر شوق داشتم که از اول صبح دائم به نت وصل می شدم ببینم کیا بهم تبریک می گن! 

 

هم من و هم پدرم! 

 

ولی امسال دومین سالی که بهار زندگی من در نبود پدر آغاز میشه.......