خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

در اولین سالگرد(۱).......

..... و حدیث مرگ را هرچند که تکرار می شود ؛ باور نمیکنیم. 

 

 

 یک سال وتوگوئی صدها سال را با یاد و بیحضورش ،  

 

 

چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم . 

 

 

 و در فراقش ،چه خونها که از دل چکید و 

 

 

 چه اشکها که بر رخ دوید  .  

 

 

گویند که شاد بودن هنر است و 

 

 

 شادکردن هنری والاتر .  

 

 

و او آنقدر هنرمند و عاشق بود که که اگر هم شاد نبود شاد می نمود 

 

 

 

  و ما اینک اولین سالگردکوچ شادی بخش زندگیمان را به سوگ نشسته ایم   

 

 

و در عجب از دستان پرسخاوتش که چطور آن خنده های بی بدلیل 

 

 

 و آن نگاههای نافذ را از ما دریغ کرد .

این قفس زیادی تنگه.......

ذره  ذره ی وجودم را درد فراگرفته است 

 


آه که چه خسته می کند تنگی این قفس مرا....

جاودان باد یاد و نامت...

گذشت ایام نیز نتوانست دلهای پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین 

 

 دهد.... 

 

هنوز  باورنکرده ایم رفتنت را که چون دریا زلال بودی و  

 

چون آسمان بی انتها و چه معصومانه پرواز کردی....

 

بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم  

 

که اینگونه در یک روز بهاری مملو از سکوت شامگاهان 

 

با عطر خدا در آمیختی و  

 

در دست فرشتگان بر بال آسمان نشستی... 

 

تو رفتی و آرزوهایمان اسیر خاک شد و 

 

ما ماندیم با دنیائی از عشق و یاد تو و 

 

دست هایی ملتمس که تو را هر لحظه از خدا طلب می کند. 

 

تو با همه آرزوهایت از ما دل بریدی و  

 

همه آرزوی ما دیدار روی تو شد. 

 

تو جاودانه شدی و ما تو را در قلبمان جاودانه جای دادیم

 

 از این پس عطر تو را در میان گلهای رازقی و میخک می جوئیم. 

 

سر به آسمان بلند می کنیم 

 

تا ببینیم کبوترها از کدام سمت می آیند و نسیم نفسهای 

  
سبز تو را کجا منتشر می کند و به انتظار روزی می نشینیم  

 

دستهای ملتمس ما را بگیری و تا مرز دیدارببری...


مرگ رو پذیرفتم.....

 مرگ رو به عنوان یه مرحله از زندگی آدمی پذیرفتم 

 


و اینکه همه ی ما یه روزی می ریم و باید بریم  

 


این دنیا محل موندن نیست و........ 

 


حرف من دلتنگیه همین!  

 

 دلم تنگ شده 

 


دلتنگ صداش    

 

 

دلتنگ نگاهش  

 

 

 

دلتنگ نوازشهای پدرانه اش 

 

 

 

 دلتنگ سکوتش 

 

 

حکم آنچه تو فرمایی....

اندر آنجا که قضا حکم کند 

 


چاره تسلیم و ادب تمکین است!....

امشب چه شب خسته کننده ایه 

 

 

دارم آنتی ویروس سیستم ام رو به روز می کنم و مجبور بیدار بمونم 

 

 

ناجور خسته شدم 

 

  

وقتی خورشید رفت........

وقتی خورشید رفت گریه نکن!  

 

 

زیرا اشکهایت نمی گذارند ستارگان را ببینی 

 

 

کو گوش شنوا!