عشق فرمود فراق از همه دشوار تر است.....
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا چو قصه مرا فراموش می کنی
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود:
شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.
یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما میتوانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید:
پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید ....
...........
..........
........
.......
......
.....
.....
...
..
.
قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید.. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است که میتوانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقهتان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:
سوئیچ ماشین را به پزشک میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس میمانیم.
پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه میپذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمیکند. چرا؟
زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشتهها و مزیتهای خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهیها، محدودیت ها و مزیتهای خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات میتوانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.
تحلیل فوق را میتوانیم در یک چارچوب علمیتر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار میگیرد.
در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیتهای محیطی خود، استفاده میکند و قادر نمیگردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند.
تفکر جانبی سعی میکند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.
در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیتهای خود را ببخشیم میتوانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.
شاید خیلی از پاسخدهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند
نه اسمش عشق است،
نه علاقه،
نه حتی عادت،
خریت محض است
دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست....
آقا به ما نیومده معنی عشق رو بفهمیم رفتیم کنارررر
تو چشمات مال من نیستو نگات دنبال من نیستو
چشاتو دزدکی دیدم تو قهوه ات فال من نیستو
نمی دونی دیگه حالی توی احوال من نیستو
نمی دونی....
تو قلب تو دیگه جایی واسه امثال من نیستو
یه ذره دلخوشی حتی توی اقبال من نیستو
بهارش اینجوری باشه نه امسال سال من نیستو
نمی دونی....
بعدا نوشت:
پیشنهاد یکی از دوستان دنیای مجازی این بیته که سروده ی خودشونه و اضافه می شه
که حتما اون لایق تو نیستو...وجود این عشق خواست خدا
نیستو...
.......
ادامه مطلب ...برای همسر عزیزم که عمری چون گل داشت......
گاهی می آیی مثل یک خواب شیرین از دور
وچشم هایت آن قدر به من نزدیک می شوندکه
من می توانم وسعت هزار اقیانوس رااز پنجره هایش تماشا کنم
اشک هایت زیباترین رودهای جهان را
به خانه ام می آورند ...
گاهی می آیی مثل یک خواب شیرین از دور و گل های باغچه با حریر لبخند
به پیشوازت می آیندو شاخه های کو کب به احترامت سر، خم می کنند
آسمان در قدمت بذر مهتاب می پاشد ...
سکوت می کنی پرندگان سکوت می کننددنیا ساکت می شود...
می آیی مثل یک خواب شیرین از دورو انتشار عطر تو فطرت کوه های
پشت خانه راتغییر می دهد
دست هایت بوی خورشید بوی سیب می دهندمی آییمثل یک ...
می خواهم سلامت کنم نمی شود
می خواهم بگویم :"دلتنگت بودم" نمی شود
آسمان نگران توست فانوسی از سمت مشرق سو سو می زند
و تو را می بینم از پشت شیشه های اشک
دست در دست نسیم به زیارتی بزرگ می روی
می خواهم بپرسم : «دوباره می آیی؟ نمی توانم
می خواهم بگویم : " دلواپست می شوم " نمی توانم
رد پایت روی ماسه های مرطوب زیارتگاه من می شودو
تاریکی تا کمر کوه بالا می آید
شعر از فضل ا... قاسمی
به به ای خانم قشنگ و ملوس / که قدم می زنی به مثل عروس
ای که در پیش آینه با تاپ / کرده ای یک دو ساعتی میک آپ
روی اجزای صورتت یک یک / ریمل وسایه و رژ و پن کک
شده ای – چشم خواهری! – خوشگل / می بری از بزرگ و کوچک دل
می شود بند عفت از این ناز / چون کمربند سبز تهران، باز!
نگو اصلا که: "ذاتا این مدلم" / خودم این کاره ام عزیز دلم
من که این قدر خویشتن دارم / باز، دیوانه می شوم دارم!
که اگر موجبات ننگی تو / پس چرا این قدر قشنگی تو؟!
خواهرم توی این بریز و بپاش / تا حدودی به فکر ما هم باش
پیش خود فکر کن که مرد غریب / گر ببیند تو را به این ترتیب
از لبش آب راه می افتد / طفلکی در گناه می افتد
من خودم بی خیال دنیاشم / نه که منظور من خودم باشم
مشکل از سوی جوجه کفترهاست / غصه ام معضل جوانترهاست
که به یک جلوه ی زن از مریخ / خل و دیوانه می شوند از بیخ
رشته را می کنند هی پنبه / بس که ناواردند و بی جنبه
ما که داریم خانه ای در بست / _تازه ویلای دوستان هم هست!_
غالبا عصرها همانجایم / هفته ای یک دو روز تنهایم
الغرض این از این همین دیگر / روسری را جلو بکش خواهر!