خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

فاصله.....

اینجا کسی به دست شما نان نمی دهد 

 

یا آنکه می دهد به تو ارزان نمی دهد 

 

دیگر تن لطیف علفهای دشت هم  

 

مثل همیشه بوی بیابان نمی دهد 

 

مرغ سحر به چنگ شب افتاده و سکوت 

 

حتی مجال گریه به طوفان نمی دهد 

 

چشم دریچه ها همه مسدود و آسمان 

 

یک قطره هم به پنجره باران نمی دهد 

 

تلبیسهای شوم خدایان زور و زر 

 

فرصت به مکر حضرت شیطان نمی دهد 

 

ما ساده باوریم که گفتیم پیش ما 

 

هرگز بهار تن به زمستان نمی دهد 

 

از آرمان و خاطره بگذر برو کسی 

 

اینجا برای حفظ شرف جان نمی دهد 

 

آنها به جرم کشتن ما متهم شدند 

 

اما کسی به مرده که تاوان نمی دهد 

 

با آنکه ما به شیوه ی هم حرف می زنیم 

 

اما چرا نتیجه ی یکسان نمی دهد! 

 

می خواست او مجاب کند خویش را نوشت 

 

ترویج درد معنی درمان نمی دهد 

 

اما قلم به خشم خروشید و گفت وتن 

 

بر ننگ این معامله آسان نمی دهد 

 

صحرا چرا نشانی خاکستر مرا 

 

امشب به بادهای پریشان نمی دهد؟! 

 

من آمدم که با تو کمی درد دل کنم 

 

اما وجود فاصله امکان نمی دهد 

 

آیا به انتظار نفس گیر ما کسی 

 

با مژده ی شروع تو پایان نمی دهد؟ 

 


"صبح پروانه ها غم انگیز است" آقای رمضانی

دلم گرفته.....

دلم گرفته از این دستهای سیمانی

از این هوای مه آلود از این زمستانی

دلم گرفته و خیلی گرفته!

ای دریغا که از آن همه با تو بودن فقط آهی و حسرتی........

تنهایی....

 و چشم بارانی........

 نصیبم شد