گذشت ایام نیز نتوانست دلهای پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین
دهد....
هنوز باورنکرده ایم رفتنت را که چون دریا زلال بودی و
چون آسمان بی انتها و چه معصومانه پرواز کردی....
بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم
که اینگونه در یک روز بهاری مملو از سکوت شامگاهان
با عطر خدا در آمیختی و
در دست فرشتگان بر بال آسمان نشستی...
تو رفتی و آرزوهایمان اسیر خاک شد و
ما ماندیم با دنیائی از عشق و یاد تو و
دست هایی ملتمس که تو را هر لحظه از خدا طلب می کند.
تو با همه آرزوهایت از ما دل بریدی و
همه آرزوی ما دیدار روی تو شد.
تو جاودانه شدی و ما تو را در قلبمان جاودانه جای دادیم .
از این پس عطر تو را در میان گلهای رازقی و میخک می جوئیم.
سر به آسمان بلند می کنیم
تا ببینیم کبوترها از کدام سمت می آیند و نسیم نفسهای
سبز تو را کجا منتشر می کند و به انتظار روزی می نشینیم
دستهای ملتمس ما را بگیری و تا مرز دیدارببری...
سلام
آری او جاودانه شد و ما او را در قلبمان جاودانه جای دادیم .
تسلیت باد
فقط بیکاری رو داشته باش!
درود