خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

مانعى در مسیر .........

 

 در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد..  

سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد.  

برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. 

 بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند...
  سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. 

 بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و 

 سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. 

 او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. 

 هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است.  

کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم! 


هر مانعى، فرصتى ....  

 
نظرات 7 + ارسال نظر
هنگامه سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ

باد با چراغ خاموش کاری ندارد،اگر درسختی هستی بدان که روشنی.

سهیلا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ

سلام گلم ...ببخشید سرم شلوغه ...فراموش کردم جواب کامنتت رو بدم ...چشم گلم :* حتما ... اما توی گوگل سرچ کنی کامل توضیح داده ها ... یه سرچ کن ...مشکل داشتی حتما بهم بگو ...حتما خیلی زود جواب می دم:*******

هنگامه شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ

در مشت گرفت آب و بی تاب نشد

شرمنده ی اهل بیت و اصحاب نشد

در حیرتم از عطش که مانند فرات

از شرم لب تشنه ی او آب نشد

سارا شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

قشنگ بود

هنگامه دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:03 ب.ظ

منم نمیفهمم هی همین طور میرم

سارا دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com


زیبا بود پری وش جونم

رضا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ق.ظ http://gameaval.blogsky.com/

فکر میکنم داستان به این نتیجه میرسه که:
کار خوب بدون توجه به پاداش
همیشه شاهی در اسمان میبینه
و همیشه همانجا و با سکه های زمینی که به جونمون بستس
همونی که نمیذاره دارا وقتشه واسه ندار صرف کنه پاداش نمیده
روستایی انگیزشو از دلش میگیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد